شب نوزدهم
۱۹ شب از اومدنم میگذره و هر ۱۹ شب یک جور گذشت. یعنی هر ۱۹ صبح – ظهر – شب متفاوت گذشت. از روزهای اولی که خیلی چیزها کاملا جدید بود، تا الان که تقریبا ۱۰ روزی هست به یک آرامش نسبی رسیدم. یعنی یجورایی اتفاقای دور و بر رو راحت تر میشه دید و بررسی کرد.
من اولین نفری نیستم که این شرایط رو تجربه میکنه. پس خیلی راحت تر مینویسم و میتونم منتقل کنیم. حس های متفاوتی که از شروع تصمیم های متفاوت زندگی بوجود میاد؛ تا حس های درون این مسیر، همه مثبت ها و منفی های “نسبی” که باید پشت سر گذاشت. تا یه جایی رو میتونستم تصور کنم و بدونم که چی میشه و خودمو براشون آماده کنم.
ولی از روز پنجشنبه، ۵ شهریور، همه چیز خیلی متفاوت بود. مثل اینکه یک کتابی رو فقط تا یه جایی خونده باشی و حالا که بخوای برای خودت تعریفش کنی، فقط تا همون صفحه رو میدونی. حتی یه کلمه بعدش رو هم نه.
و حالا که از اون روز تا الان هر روز یه اتفاقایی میوفته که کاملا جدیده، و این مسیر ادامه داره. حالا حالاها تا ناکجا اباد. تا نقطه هدف بعدی.
البته میدونم که هدف بعدی این فصل چیه. اون روزی رو هم که به هدف رسیدم میبینم و حسش میکنم. ولی اینکه تا اون روز، که روز چندم هست و چه اتفاقایی میوفته رو هییچ تصوری ندارم. ولی منتظرم و غرق تو این لحظه ها که هر لحظه و ثانیه ش خاص خودشه.
راستی، #نامبرده جونم، تولدت مبارک / ۱۳۶۸/۰۶/۲۳