همینتاکی
به یاد دوست, که هرچی میکشیم از اوست.
دوستای با صفایی که سال تا سال, ماه تا ماه, هفته به هفته, روز به روز, ساعت به ساعت, دقیقه به دقیقه, ثانیه به ثانیه, تو فکر این وبلاگ هستن و من بنده خدای از همه جا بی خبر, روز و شب دغدغه ام باید این باشه که این همه این وبلاگ بازدید کننده داره و هی از همه جا ایمیل و نظر و کامنت و اس ام اس و زنگ و نامه و درخواست میفرستن که “آقا, چرا آپ نمیکنی؟” چیکار کنم. شما بگید؟ این انصافه؟ منم کار دارم, زندگی دارم, هزار تا چیز دیگه غیر این وبلاگ هست که باید بهشون برسم.
به قول یه وبلاگر معروف:”اول کار دست پیش بگیر که بعدا پس نیفتی”. پس اگه تا سه چهار سال دیگه مطلبی ندیدین, هی ایمیل و نظر و کامنت و اس ام اس و زنگ و نامه و درخواست نفرستین که “آقا, چرا آپ نمیکنی؟”. تنکس ا لات.
از این مقدمه که بگذریم میرسیم به بحث داغ “فلسفه نون بیار, کباب ببر”.
بعد از مدتها بحث و جدل در دارالرسمیه الزبان الو المثل الفارسی الفی الشهرستان الفیلادلفیا که با حضور برجسته ترین اساتید زبان ایرانی و خارجکی برگذار گردید چنین نتیجه حاصل شد:
در زمات قدیمه که هنوز واردات محصولات گندمکی انجام نمیگرفته و بلاد ایران در این زمینه خود و دیگرکفا نبود, ارزش هر سهم گندم در بازارهای بورس از قرار هر دانه تری دالر و فیفتی سنت بود که از قیمت هر سهم گوشت کبابی با چندین برابر قیمت معامله می شده. و به این ترتیب در آن زمات {همچنان که در بعضی از غارنوشته ها کشف شده است} کباب میبرده و نون میگرفتند که در تایید این مثل, مثل++ دیگری است که میگوید “نون رو بچسب که خربزه آب است”.
در گذر زمان و با افزایش سطح سواد و توقعات, سن ازدواج در میان گاو ها و گوسفندها بالا رفت و میزان طلاق ها نیز به نسبت دهه های قبل تر افزایش چشمگیری داشتند که این عوامل باعث کاهش میزان تولید گوشت و در نتیجه افزایش قیمت هر سهم در بازار البورس الزیرزمینی الایران شد. به طوری که در سالهای بعد تعداد زیادی قرص نان در ازای یک تکه کباب مگسی, معامله میشد.
با عنایت به “طرح تحول اقتصادی” امید می رود که این مثل به حالت دولت نهمی, یعنی “خودت بیا, نون و کباب رو ببر” تغییر کند که کارشناسان اقتصادی میگویند: “ما چشممان آب نمیخورد”.
**نظر یک خواننده: “این که خوبه. دعاکن فردا نگن, نون و کباب رو بیار, بنزین ببر”.