چطور عمیق تر و سریع تر درس بخونم؟
چطور عمیق تر درس بخونم؟
یکی از مهمترین مزیت هایی که تحصیل در ایتالیا برام داشته این بود که بالاخره راه حل مشکل چندین و چند ساله “درس خوندن و نفهمیدن” رو بفهمم و حلش کنم. مشکلی که نه فقط توی درس، به طور کلی توی هرچیزی که لازم بود یاد بگیرم و خصوصا اونهایی که قرار بود یجورایی در آینده در موردشون جوابگو باشم، مثل جواب دادن به سوالات کتبی، شفاهی، ارایه یا هر حالت دیگه.
الان و بعد از گذشتن دو ترم از درس خوندن تحت فشار خیلی خیلی زیاد و به یک زبان غیر از زبان مادری و همه وقت گذاشتن ها و فهمیدن ها و نفهمیدن ها، پیدا کردن راه حلش برام خیلی شیرین و مفید بوده و همیشه برام جای سواله که “واقعا هیچ راهی نبود زودتر متوجه بشم؟”.
نمیدونم، یعنی مطمین نیستم، ولی حدس میزنم که نه، اگر واقعا این شرایط سخت و مسئولیت سنگینی که برای درس خوندن اینجا برام ایجاد کرده، وجود نداشت، شاید هرگز جواب این مشکل رو پیدا نمیکردم.
و اما واقعا مشکل چی بود؟ مشکلی که مطمینم برای خیلی ها وجود داره و من اولین و آخرین نفر نبودم و نخواهم بود و البته اینکه، همیشه هم وجود خواهد داشت. اینکه “چرا وقتی موضوعی رو میخونم و میدونم که یاد گرفتم، ولی نمیتونم سوالای مرتبط به اون رو حل کنم؟” یا این حس که “انگار هرچقدر هم که وقت گذاشتم هیچ فایده ای نداشت و هیچ درکی از اون مطلب پیدا نکردم”.
جواب این سوالا، برای من کاملا “قابل درکه” (البته الان و بعد از این همه مدت و تجربیات مختلف)، ولی برای اینکه بتونم حس و درک لازم برای اینکه برای متوجه شدن حرف هام که در نهایت برای تو هم “قابل درک” بشه، باید یه سری توضحیات بدم و تمام تلاشم رو میکنم که بتونم مفهوم جمله پایین رو برسونم:
یادگیری یعنی تبدیل کردن دانش دیگران، به دانش خودم
وقتی که مطلبی میخونم، یعنی قصد دارم که بفهمم که نویسنده چی میخواسته بگه و تنها راه انتقال دانشش به من، از طریق همین کلماتی هست که روی صفحات کتاب نوشته. زمانی میتونم کاملا و عمیقا متوجه بشم که نویسنده چه چیزی رو میخواسته به من منتقل کنه که من اون کلمات رو با سیستم زبانی و منطق ذهنی خودم تطبیق بدم و از اطلاعات جدید اون نویسنده و اطلاعات قدیم خودم، بتونم به یه نتیجه و اطلاعات جدیدتر برسم، اطلاعاتی که کاملا برای من معنی داره. الزاما و فقط برای من و ممکنه برای هیچ شخص دیگه ای قابل انتقال و معنی کردن نباشه.
یه اتفاق مهمی که موقع مطالعه کردن میوفته اینه که من احتمالا همون لحظه موضوع و مطلب رو نمیفهمم و فقط چون یکبار از روش خوندم، وارد حافظه موقتم شده که این میتونه خیلی گول زننده باشه. یعنی من “فکر میکنم” که مطلب رو فهمیدم، در صورتی که فقط حفظش کرده بودم.
بین فهمیدن یه موضوع با حفظ کردن اون یه مرز خیلی باریکی هست که در همون لحظه خوندن نمیشه متوجه شد و فقط یه راه برای فهمیدنش هست. اینکه “موضوع رو به زبان و با منطق خودت بازگو کنی”. اگر بتونی اینکار رو بکنی، یعنی اون موضوع رو “درک کردی و فهمیدی” و تبدیل کردی به دانش ذهنی خودت و حالا هر وقت و هرجا که نیاز باشه، میدونی که چجور باید اون موضوع رو از “ذهن خودت” بکشی بیرون و برای حل سوال و مشکلت ازش استفاده کنی.
تا میتونی تمرین کن
همیشه تمرین ها و سوالاتی که در انتهای هر فصل و مطلب وجود دارن، بهترین راه برای تست کردن و تثبیت دانشی هست بدست آوردی. معمولا تمرین ها یه سطح بالاتری از مشکل رو مطرح میکنن که برای حلشون باید علاوه بر دانش فعلی، به دانش های قبلی هم مسلط باشی که این شدیدا برای عمیق تر کردن درک مطلب و ایجاد ارتباط بین موضوعات قبلی و جدید، خیلی خیلی موثره. اصلا معجزه میکنه و هرچقدر بیشتر توی این بخش زمان بذاری و بیشتر اشتباه کنی، در آینده و مواجه شدن با سوالات بعدی، خیلی موفق تر خواهی بود.
ساده ترین مثالش، در یادگیری زبان های برنامه نویسی هست که میگن “تا خودت کد ننویسی، هیچوقت برنامه نویس نمیشی”. این مثال رو میشه توی همه چیز دید و لمسش کرد.
چطور درس خوندم سریع تر میشه؟
هر مطلبی با توجه به عمقی که داری، زمانی رو نیاز داره تا براش صرف کنی. اگر “کمترین زمان مورد نیاز” رو برای یادگیری یه موضوع جدید در نظر بگیریم، یعنی حداقل باید یک بار و به اندازه اون زمان، وقت گذاشته بشه که بگیم در کمترین زمان (مثلا نیم ساعت) یک موضوع جدید رو یاد گرفتم.
اگر که درست و طبق توضیحاتی که بالا دادم خونده بشه، به همراه تمرین و تحلیل، ممکنه به دو یا سه برابر زمان برسه (مثلا دو ساعت). پس میشه اینطور گفت که برای “یادگیری” فلان موضوع، دو ساعت وقت لازمه. حالا فرض کنیم یه نفر سرسری موضوعی رو توی نیم ساعت بخونه و ازش بگذره، میتونه اون لحظه فکر کنه که نیم ساعت بیشتر وقت نذاشته و کلی هم زمان براش باقی مونده، ولی واقعا در آینده هم همین نتیجه رو میتونه بگیره؟
پس نکته ای که اینجا وجود داره اینه که باید همون دفعه اول خوب و عمیق خوند که یادگیری پایدار بمونه و با سرسری خوندن این اتفاق نمیوفته. وگرنه ممکنه دو هفته دیگه وقتی که خواستی یه سوال رو جواب بدی، ببینی که هیچ چیزی از اون موضوع یادت نمونده و بازهم مجبور شی کلی وقت بزاری. علاوه بر وقت گذاشتن، کلی هم استرس و سردرد داری از اینکه چرا موضوعی رو که قبلا خوندی رو الان یادت نمیاد رو هم باید تحمل کنی که این بخشش واقعا عذاب آوره.
پس بهتره بگیم، “یک واژه به اسم “سریع ترین یادگیری” وجود نداره، اگر یادگیری درست و عمیق اتفاق بیوفته، کلی از زمان درس خوندن های آینده رو کم میکنه که در نهایت باعث سریع تر روند یادگیری مطالب میشه”، یا “کتاب زودتر تموم میشه :)) البته خوب و عمیق”.
سلام
خیلی ممنون از صحبت ها و نکات جالبتون
دقیقا همینطوره و باید یاد بگیریم نه اینکه حفظ کنیم
اما چه حیف که این در مورد یادگیری زبان صدق نمیکنه
من در حال خوندن آلمانی هستم و سه ماه دیگه تست داف دارم
واقعا موندم با این حجم چیزهایی که باید ” حفظ کنم ” چه کنم
سلام. خواهش میکنم. به هر حال همه تجربه ش کردیم
یه موضوع تکمیلی هست که تو یه پست جدا قصد دارم بنویسم. تکنیک “پروژه محور”. یعنی هرچیزی رو طوری بخونی، تکرار، تمرین و درک کنی که انگار میخوای یه ساعت دیگه ازش استفاده کنی. توی یادگیری زبان چیزی که خودم خیلی ازش استفاده کردم، تصویر سازی مکالمه خودم با یه شخص دیگه تو یه موقعیت خیالی. مثل اینکه از من انگلیسی بپرسه و من به انگلیسی جوابش رو بدم.
توضحیاتش بیشتره که من توی همون پست خودش بیشتر توضیح میدم.
موفق باشین
ممنونم از راهنماییتون
مشتاقانه منتظر ایده های جدیدتون هستم 🙂
خواهش میکنم. موفق باشین