تجربه من از ۳ ماه باشگاه رفتن
داشتم فکر میکردم بعد از این همه مدت در مورد چی میتونم بنویسم که میبینم چقدر موضوع و حرف زیاد دارم و وقت کم. یا شاید حس و حال نوشتن، ولی بیشتر بخاطر اینکه دغدغه های روزمره م بیشتر شده و از همه مهمتر جدیدا خیلی متمرکز کار میکنم و بیشتر از ۲-۳ تا موضوع رو در روز هندل نمیکنم. دیگه الان چی شده و چقدر وقت اضافه آوردم که دارم اینجا مینویسم :))) ولی مینویسم که بمونه، درباره تجربه من از ۳ ماه باشگاه رفتن
موضوع انتخابی امروز هم در مورد باشگاه و تاثیرات فوق مثبتش در زندگیمه
موضوع برمیگرده به حدود عنفوان نوجوانی و عشق و علاقه به هیکل زدن. اون موقع و تو اون سن و سالا هم فقط دنبال این چیزا بودم و سلامتی اولویت آخر بود 🙂 و همیشه هم ورزش رو به بهونه کار و وقت نداشتن برای انجام پروژه هام نصفه نیمه رها میکردم {*}
تقریبا آخرای سربازی و یکسال قبل از اومدن توی خونه ورزش رو شروع کردم و خوب بود، در حد تردمیل و دمبل های کوچک و خونه ای که از داییم به ارث بردم 🙂 تا اینکه اومدم و تقریبا ۲ سال و نیم از هرگونه فعالیت ورزشی دور بودم. حدودای ۷-۸ ماه پیش، یکی از باشگاه های خوب اینجا به اسم McFit یه طرح باحال گذاشت، بجای اینکه هر ماه ۲۵ یورو بدی، ۶ ماه رو رایگان و از ۶ ماه بعد پول بدی. خیلی شک داشتم که بریم یا نه، و قاعدتا اینقدر دست دست کردم که طرح تموم شد. البته واقعا هم برنامه ای براش نداشتم، چون واقعا میدونستم که اگه میرفتم میذاشتم کنار و فقط بخاطر اون طرح وسوسه انگیزش داشتم میرفتم.
ولی دوستم، عرفان رفت و خب منم که یکی رو داشتم هر روز جلوم راه میرفت و از باشگاه میگفت، همش فکر میکردم ایکاش وقت داشتم میتونسم برم و از شر این کمر دردهای مزمن رها بشم. یعنی در حدی شده بود که یه لپتاپ و شارژر توی کیفم بود و میومدم خونه، شبا کمر درد داشتم. تا اینکه…
یه شب قبل از حموم وقتی خودمو توی آینه دیدم و اینکه بخاطر انواع بهونه ها و درس و هزارتا چیز بی خود دیگه، سلامتیم رو کلا گذاشتم کنار و الان توی این سن کم، وقتی اینقدر بدنم رو اذیت کردم، تا چند سال دیگه میتونه تحمل کنه؟ و اون لحظه، توی اون شب خاص، باید اتفاق می افتاد، بعد از حدود ۳ ماه از اینکه دوستم باشگاه رو شروع کرده بود، تا من به خودم بیام.
از شانس ما، باشگاه زد و یه طرح خوب گذاشت، ایندفعه یه قرارداد یک ساله و نیمه، که ۶ ماه اولش ۵ یورو میشه. و اینجوری شد که ما هم از تاریخ ۶ ژانویه ۲۰۱۹ باشگاهی شدیم 🙂 به به
ولی این تازه مقدمه بود :)) برای اینکه برسم به قسمت تاثیراتش. بعد از حدود ۵ ماه که (البته دو ماهش رو ایران بودم و نشد برم) خیلی از وضعیت راضی هستم و واضح ترین دلیلش هم اینه که کمر درد و زانو دردم خوب شده. و اما چی شد که ایندفعه فرق داره؟
ما آدما همیشه در مسیر زندگی با مشکلاتی که برخورد میکنیم، راه حل هایی پیدا میکنیم که چه خوب یا بد، مشکل ما رو حل میکنن، و در اکثر موارد هم به اون روشها عادت میکنیم. وقتی که چیزی عادی بشه، دیگه در موردش سوالی نمیپرسیم، یا به فکر بهبود دادنش نمیوفتیم و طوطی وار روش رو ادامه میدیم و همیشه هم نتایج یکسانی میگیریم، ولی واقعا چند نفرمون به این فکر میوفتیم که روش حل مسیله رو تغییر بدیم و بهتر کنیم؟
از همون اول تنها هدفم این بود که درد کمرم خوب بشه که میتونستم از هفته دوم حسش کنم، خیلی بهتر شده بود، ولی یه مشکل دیگه ای که بود این بود که میدونستم این مشکل حل میشه، بعدش چی؟ تا کی قراره بازم زیر سبیلی حرکتا رو یکی در میون بزنم و به بهونه اینکه الان شلوغه و حسش نیست و این جور حرفا، بیخیال اون حرکت سختا بشم. مخصوصا کار شکم که همیشه ازش فرار میکنم :)) وقتی که با دوستم میرفتم و میدیدم که چجوری حرکتا رو میزنه و بیخیال از کل باشگاه، کار خودشو میکنه، مطمین شدم که اگه با همین افکار و روشهای قدیمی بخوام ادامه بدم، دو روز دیگه که وزنه هه سنگین تر میشه یا یه حرکت سخت و جدید رو باید بزنم، کلا باشگاه رو میذارم کنار (مسیله اینه این باشگاه قرارداد یه سال و نیمه بسته و چه برم و نرم، باید پولشو بدم 😐 ).
اصل داستان از اینجا شروع شد که، بجای اینکه کلا بگم این حرکت سخته، الان خسته م، الان شلوغه و ولش کن، تصمیم گرفتم یا باشگاه نیام یا دقیقا طبق برنامه جلو برم، بی هیچ عذر و بهونه. خوب یادمه که اوایل رسما داغون میشدم و وقتی روی تردمیل میدوییدم، یا وزنه سنگین بلند میکردم، فقط دلم میخواست تموم شه، ولی میدونستم که نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.
یه کار دیگه ای که اوایل انجام میدادم، گوش دادن به پادکستا بود، حتی پادکست “چگونه مشاوراملاکی شوید” :)) خلاصه اینکه دورانی بود. ولی خب این دوران زیاد طول نکشید، چون من آدمی هستم که خیلی با آهنگ انرژی میگیرم و همیشه زندگیم یه سلکشن از آهنگ های تکنو و ورزشی دارم. الان هم که با این سلکشن جدید، غوغا میکنم :))
اولین روزی که رفته بودم خواستم پرس سینه بزنم، وقته که میله رو بلند کردم خیلی برام سنگین بود. همیشه بقیه رو نگاه میکردم و میگفتم یه روزی میرسه منم مثل اونا وزنه سنگین بزنم؟ هنوز اونروز نرسیده ولی تونستم رکوردهای قبلی خودم رو خیلی بهتر کنم. مثلا جلوبازو هالتر، رو از میله خالی رسوندم به ۵ که خیلی حس خوبی بود.
و این عکس هم مربوط به میشه به حرکت “بارفیکس پهن از جلو” که از ۴۵ شروع کردم و الان رسیدم به ۳۰ 🙂
سایر تاثیرات
چیزی که جدیدا خیلی بیشتر حسش میکنم، حس تعهدم به باشگاه رفتن و از زیر سختی کار در نرفتنه. قبلا گفتم اوایل به هر نحو و بهونه ای که بود میخواستم بیخیال حرکت سنگینا بشم و هرجا که یکمی سنگین میشد، بجای اینکه بیشتر تلاش کنم، میگفتم ول کن و خودتو اذیت نکن، ولی الان میبینم که همش بهونه بود. اتفاقا الان جوری شده که هر یک/دو هفته سعی میکنم وزنه هام رو یه سطح سنگین تر کنم و بیشتر فشار بیارم، چون میدونم تنها راه پیشرفت جلو رفتنه. تا فشار نباشه، رشدی اتفاق نمی افته.
این موضوع رو سعی کردم به زندگیم هم ببرم، که البته نیازی به تلاش خاصی نبود، خودش اومد :)) همون چیزی که خیلی ازش دور بودم و باشگاه رفتن و دیدن نتایج خوبش در کوتاه مدت بهم نشون داد. نمیدونم واژه دقیقش رو چی بگم، Dedication (شاید همون تعهد) تنها چیزی هست که تو ذهنم میاد. اینکه خودت رو بچسبونی به هدفت تا بهش برسی وقتی که میدونی هیچ کسی نمیتونه جای خودت، اونکار رو برات انجام بده.
حرف آخر
جدای از بحث هیکل خوب، مهمترین چیزی که الان واقعا دنبالشم سلامتیه. چون تنها چیزیه که همیشه باهامه و باید ازش مراقبت کنم. بعد از تجربه عمل قلب پدرم و دیدن سختی هاش، واقعا شوک عجیبی بود که بهم وارد شد و هزار بار خدا رو شکر میکنم که تو سن مناسبی باز هم ورزش رو شروع کردم، قبل از اینکه خیلی دیر بشه. از اونجایی که بیماری قلبی تو خونواده ما شایع هست، همیشه و همه جا باید حواسم به سلامتی باشه و خیلی هم خوشحالم از اینکه نتیجه ش رو خیلی زود گرفتم.
آخرین باری که از سلامتیت راضی بودی، کی بود؟
{*} اوه اوه چی کشیدم از دست این نصفه و نیمه رها کردن ها. اولین تاثیرش اینه که برای زمانی که گذاشتی، اهمیتی قایل نشی و همش پودر و دود هوا بشه. این در طولانی مدت باعث میشه که بدعادت بشی و هرچیزی رو هر وقت که سخت شد یا حالشو نداشتی، فرتی بذاری کنار و تازه شم خیلی روشن فکرانه هزارتا بهونه های خوشگل برای خودت بیاری که “ولش کن، این به من نمیخورد…”
سلام آقا جواد. داشتم تو اینترنت میگشتم که سایت شما رو پیدا کدم.خیلی جالب بود.اتفاقا من هم تازه گی ورزش رو شروع کردم و هر روز خودمو تو آینه نگاه میکنم و ِلذت میبرم. مرسی از تجربیات خوب و جالبت که پر از درسه.
سلام. خواهش میکنم. باهاتون موافقم و جدای از جنبه های ظاهریش، حس و انرژی درونی ورزش و باشگاه هم یه چیز دیگه س.
موفق باشین